احسان ونیکا فرشته های مامان وبابا

سفرنامه ( 1 )

و سفر بسیار باید کرد و سفر من در دو ماهگی اغاز شد و کلا شش ساعت راه به شمال رو خوابیدم چه اقایییییییییییییی   سفر به دریا ( 7 ماهگی )   سفر به مشهد مقدس ( 9 ماهگی ) هی منو این مامان و بابا میپیچوندن لای پتو در راه برگشت از مشهد به تهران با قطار ریلکس کرده بودم و البته جای سه نفر رو هم گرفته بودم   شمال - زیباکنار ( یک سال و دو ماهگی )   و همیشه در سفرها من خوش اخلاقم ...
20 آبان 1393

ما اینجاییم

ادم میمونه بعد از این همه وقت چی بنویسه وقتی به فکر اپ کردن وبلاگ می افتم هزارتا فکر و حرف و نظر جلوی چشمم رژه میرن ولی به محض اینکه دستم میخوره به کیبورد تمام ذهنم خااااااااااااااالی خالی میشه مخصوصا که ادم کلی وقت باشه که هیچی ننوشته باشه و یه جورایی بخواد طوری شروع کنه که بگه دلیل ننوشتنش چی بوده و چی نبوده.   برعکس همه ادمها دلیل ننوشتن من عدم تکنولوژی نبوده بلکه خود تکنولوژی عزیز بوده! ههههههههههههه چون بخاطر شیطنت های احسان لپ تاب رو هی قایم میکنم و دیگه اصلا یادم میره که یه همچین چیزی داریم و هر شب با موبایل نت گردی میکنم و با موبایل هم نمیشه وبلاگ نوشت که ...   ولی خلاصه عزمم رو جزم کردم که برای ر...
20 آبان 1393

بگذاریم کودکی فرزندانمان طولانی و شاد باشد

تمام زندگیمان رو صرف حسرت خوردن برای روزهای کودکی و آرزوی برگشتن به اون دوران میکنیم و از طرف دیگه سعی میکنیم که زودتر بچه هامون بزرگ بشن و کارهای بزرگونه انجام بدن و هی بهشون یاد اور میشیم که یه دختر خوب این کار و میکنه یه پسر اقا این کار و میکنه و بچه که از این کارها نمیکنه و در این وسط دستشون درد نکنه تمامی بستگان هم کمک میکنن !   بیایید بزاریم کودکانمان قشـــــــــــــنگ کودکــــــــــــــــــی کنن ...
20 آبان 1393

شیطنت های یک پسر 16 ماه

پسر  16  ماه ما این روزها خیلی خیلییییییییییی شیطون شده و کلی کارهای بامزه و گاهی هم خطرناک میکنه و علت اینکه وبلاگش هم دیر به دیر به روز میشه بخاطر همین شیطنتهاشه که نمی تونم کامپیوتر رو روشن کنم ....     مثلا میره تو قابلمه وکلی میخنده و بازی میکنه ....     عاشق کمد و لباس های توشه ........   وصد البته عاااااااااااشق به تمام معنای یخچال ...... زیر میز و مبل ها میره و ماشین بازی میکنه ...........   و همچنین عاشق ماست خوردنِ این مدلی!   حالا به نظر شما با این همه شیطنت این قند عسل من چطوری باید وبلاگش رو زود زود بنویسم...
20 آبان 1393

اولین های احسان به روایت تصویر ............

اولین قرار دوستانه ( اردیبهشت 90 ) .... سه ماهگی   اولین تجربه تاب سواری ( دو ماهگی )   اولین روز ورود به اتاق خودش ( سه ماهگی )   اولین پارک رفتن ( دو ماهگی )   اولین هندوانه خوردن با دقتی زیاد ( چهار ماهگی )     بقیه در ادامه مطالب : اولین تجربه روروئک سواری ( پنج ماهگی )   اولین تجربه سر کار رفتن ( هفت ماهگی ) یه همچین بچه فعالی هستم من .....   اولین هدیه روز کودک ( هفت ماهگی )   اولین هوا رفتن توسط بابا جون ( هشت ماهگی )   اولین تجربه خرید کردن ( ن...
20 آبان 1393

اولین عید(نوروز90)

  عزیز دلم این اولین عید متفاوت من و بابا جونه یه عید کاملا متفاوت و قشنگ که وجود تو اون رو رویایی کرده ولی توی این عید من خیلی حالم خوب نبود و بخاطر شیر دادن تو پاره تنم حالم بد بود و بخاطر همین خیلی عکس نداریم .   اینم بگم که فقط تو مدت سیزده روز تعطیلات شما به ما لطف کردی و پستونک خوردی و میخوابیدی . خیلیییییییییییییییی ممنون از همکاریت .     اولین عیدت مبارک عشقــــــم ...
20 آبان 1393

جشن دندونی

بالاخره بعد از گذشت مدتهای طولانی من وقت کردم بیام عکس های جشن دندونی پسرکم رو که دقیقا  اولین دندون پایین رو در تاریخ 8 مرداد در شب شش ماهگی در اورد رو بزارم و من هم یک هفته بعدش براش اش دندونی پختم و یه جشن سه نفره کوچولو برای خودمون گرفتیم ..............     گیفت ها که با پاستیل درست کردم     اینم آش دندونی که همه اش رو خودم پختم و خیلی خوشمزه بود و قند عسلم هم خیلی خوشش اومد                                        ...
20 آبان 1393